جدول جو
جدول جو

معنی عق نشستن - جستجوی لغت در جدول جو

عق نشستن
(خَ / خِ مَ/ مِ بِ صَ زَ دَ)
حال قی به کسی دست دادن. و غالباً به معنی مجازی برای نشان دادن نفرت و انزجار استعمال شود. (از فرهنگ لغات عامیانه). و رجوع به عق و عق زدن و عق شدن و عق گرفتن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پس نشستن
تصویر پس نشستن
خود را پس کشیدن، در جنگ شکست خوردن و عقب نشینی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بر نشستن
تصویر بر نشستن
سوار شدن بر اسب، نشستن بر تخت
فرهنگ فارسی عمید
(خِ کَ دَ)
به پس رفتن. به قهقرا رفتن. بازگشتن
لغت نامه دهخدا
(وَ)
بعقب رفتن لشکر در جنگی. عقب نشستن. عقب نشینی کردن
لغت نامه دهخدا
(مَ حَ)
ساکن شدن تب. (از آنندراج) :
از وصل لبت شوق دل از پا ننشیند
این تب بمداوای مسیحاننشیند.
محسن تأثیر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ سِ دُ تَ)
ته نشین شدن. در ته ظرف جای گرفتن مواد. رسوب. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به ته نشست شود
لغت نامه دهخدا
(رَ تَ / رَ دَ)
نشستن بحالت خمیده. مقابل راست نشستن.
- کج نشستن و راست گفتن، مقابل راست نشستن و کج گفتن. راست نشستن بدلالت الظاهر عنوان الباطن گویای صحت قول و اعتماد و اتکاء بنفس تواند بود اما در شواهد ذیل مراد این است که شخص می تواند ظاهر را دلیل باطن و یا عنوان باطن قرار ندهد بظاهر کج و ناراست و غیر مستقیم باشداما صفای باطن و استقامت نفس و صحت گفتار را از دست ندهد:
بیا تا کج نشینم راست گویم
که کجی ماتم آرد راستی سور.
انوری.
بر جهان افکن نظر پس کج نشین و راست گو
کز خوشی و خرمی اندرخور نظاره نیست.
انوری.
هر چه پرسم ترا بهانه مجوی
پیش من کج نشین و راست بگوی.
اوحدی.
کج نشین راست گو بده انصاف
با جزالت نگر چگونه تراست.
ابن یمین (دیوان ص 345)
لغت نامه دهخدا
(رَ سَ تَ)
در تداول عامه، انکار کردن مال کسی که نزد او به امانت یا دین بوده است. مالی را به وام گرفتن و اظهار افلاس یا انکار کردن. مالی را به غصب متصرف شدن و انکار کردن. پس از وام بسیار کردن گفتن که ورشکست هستم و هیچ ندارم با آنکه دارد و یا محتمل است که دارد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(رَ بِ رَ کَ دَ)
کج نشستن. خمیده و ناراست نشستن. یک بری نشستن. لمیدن.
- کژ نشستن و راست گفتن. یعنی با ظاهری ناراست سخن براستی گفتن. به عکس راست نشستن و کژ گفتن:
بیا تا کژ نشینم راست گویم
چه خواریها کز اونامد برویم.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(غُ بَ کَ دَ)
کنایه از اعتبار پیدا کردن، و لهذا در ضبطوربط و بندوبست ملک مستعمل می شود چنانکه می گویند نقش فلانی خوب نشست، مراد آن می باشد که اعتبار و دولت به هم رسانید و اگر گویند نقش بد نشست اراده آن بود که ذلت و خواری کشید. (آنندراج) :
باشد به لبت نشان دندان
نقشی که به مدعا نشیند.
کلیم (از آنندراج).
نقش امید بوسه به وجه حسن نشست
تا شد نهفته در خط شب گون عقیق تو.
صائب (از آنندراج).
- نقش بد نشستن، نقشی که به مراد ننشیند. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عقب نشستن
تصویر عقب نشستن
فرود و ردیدن وا پس نشستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس نشستن
تصویر پس نشستن
عقب نشینی کردن در جنگ و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شب نشستن
تصویر شب نشستن
شب نشینی کردن
فرهنگ لغت هوشیار